فقط بسیجی
دنیا اصلا برایش ارزشی نداشت و به هرچیز دنیایی که فکرش را می شود کرد، می خندید و بیشتر از همه به پست و مقام. همیشه می گفت: «من فقط یک بسیجی ام.» یکبار که حمید از عملیات برگشته بود من نتیجه را جویا شدم. او خیلی کلی صحبت کرد و گفت: «بچه ها رفتند، گرفتند، آمدند.» گفتم: پس تو آنجا چی کاره ای؟ گفت:« من؟ هیچ کاره من فقط با یک دوربین مواظب بچه ها هستم که راهشان را عوضی نروند. من داخل هیچکدام از اینها نیستم.»
نقل از همسر شهید
میگفت:بوی عطرعجیبی میداد هربار که اسم عطرشو می پرسیدم جواب سربالا می داد؛شهید که شد تو وصیتنامه اش نوشته بود ؛ بخدا قسم هیچ وقت عطر نزدم هر وقت خواستم معطر شوم از ته دل میگفتم "السلام علیک یااباعبدالله"...برای شادی روح شهدا صلوات